موضوع مقاله:

مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال خلفای سه گانه

نویسنده:

سجاد آذریان

بهار1391

مقدمه:

بعداز وفات رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جریاناتی صورت گرفت که نتیجه آن غصب شدن خلافت از اهل بیت رسول خدا بود.در حالی که بارها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در طول زندگانی خویش حضرت علی علیه السلام را جانشین برحق خود خوانده بود.

 در اجتماع سقیفه، ابوبکر خلیفه بعد از رسول اکرم انتخاب شد و مسیر خلافت از جهت صحیح خود منحرف گردید. بعد از وی عمر و بعد ازعمر نیز عثمان حکومت را در دست گرفت و خلافت این سه 25سال طول کشید.

حضرت علی علیه السلام در طی این مدت فعالیتهایی برای حفظ اسلام و اقداماتی برای بازگرداندن خلافت و همچنین مخالفت با حکومت انجام دادند.عده ای معتقدند که حضرت درطول این مدت گوشه نشینی و سکوت را اختیار کرد و از عرضه سیاست خود را کنار کشید و کاری با حکومت و خلافت نداشت.


ما دراین مقاله تصمیم گرفته ایم به برخی از سوالات در این زمینه پاسخ دهیم:

1- آیا حضرت علی(ع) به طور کلی خودرا از سیاست کنار کشید یا این که خانه نشینی حضرت علی(ع) خود یک سیاست بود؟

2- رابطه حضرت علی علیه السلام در طول این مدت با حکومت چگونه بود؟

3- حضرت علی علیه السلام چه تلاشهایی برای بازپس گرفتن خلافت که حق وی بود نمود؟

4- آیا ایشان با حکومت همکاری میکرد؟

5- در صورت همکاری انگیزه امام از این همکاریها چه بود؟

6- آیا برای حضرت خلافت مهم بود یا اسلام؟

و سوالاتی دیگر در این زمینه.

ما  رفتارها و مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام را در برابر هر خلیفه به صورت جداگانه بررسی کرده و به این سوالات پاسخ خواهیم داد.

امیدواریم با این نوشته بتوانیم ذره ای از مظلومیت اهل بیت علیهم السلام دفاع کنیم و حقیقت را برای خوانندگان عزیز آشکار نماییم و آرزومندیم که این نوشته مورد قبول و عنایت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام قرار گیرد و با یاری آن حضرت بتوانیم گوشه ای از تلاشهایی که ایشان برای بقای اسلام انجام داده اند را بیان کنیم.


مواضع  حضرت علی(ع) در جریان به خلافت رسیدن ابوبکر:

1- سخن امام علی علیه السلام پس از آگاهی از ماجرای سقیفه

پس از وفات پیامبر(ص) چون اخبار سقیفه به امیر مومنان رسید فرمود:«در ماجرای سقیفه انصار چه گفتند؟»پاسخ دادند که انصار گفتند: «امیری از ما باشد و امیری از شما.» حضرت فرمود: «پس چرا آنان به این که پیامبر(ص) وصیت نمود که به نیکوکارانشان نیکی و از بد کارشان گذشت شود، احتیاج نکردید؟» گفتند: « دراین چه حجتی برآنان است؟» گفت: «اگر امامت در میان آنان بود، معنا نداشت که پیامبر(ص) برایشان سفارش کند.» سپس فرمود: «قریش چه گفتند؟» پاسخ دادند: «قریش حجت آوردند که شجره و از خاندان پیامبرند.» حضرت فرمود: «به شجره احتیاج کردند و ثمره(اهل بیت) را تباه ساختند.»[1]


2- خودداری امام علی(ع) از بیعت با ابوبکر:

بعد از حادثه سقیفه مدعیان حکومت از مردم برای خلافت ابوبکر بیعت می گرفتند. گروهی که خلافت را حق حضرت علی(ع) می دانستند از بیعت خود داری کرده و عده ای از آنها نزد حضرت علی علیه السلام آمدند. یکی از افرادی که از بیعت خودداری نمود حضرت علی علیه السلام بود.

ابوبکر از کسانی که از بیعتش سرباز زده بودند و نزد حضرت علی علیه السلام به سر می بردند جویا شد و عمر را بدنبال آنان فرستاد. عمر ٱنان را در حالی که درون خانه بودند ندا داد.آنها از بیرون آمدن خودداری نمودند. عمر هیزم خواست و گفت: «سوگند به کسی که جان عمر به دست اوست، یا بیرون می آیید، یا خانه را با هر کسی که در آن است می سوزانم. پس بیرون آمدند وبیعت کردند جز علی علیه السلام که می گفت: «سوگند خورده ام که بیرون نیایم و ردا بر دوش نیندازم تا آن که قرآن را گرد آورم.» سپس عمر وارد خانه شد و حضرت علی علیه السلام را بردند و بنی هاشم نیز با او بودند.

امام علی علیه السلام می گفت: «من بنده ی خدا و برادر پیامبر خدا هستم.» تا این که او را نزد ابوبکر بردند. به او گفته شد: «بیعت کن» حضرت فرمود: «من از شما به این امر سزاوارترم و با شما بیعت نمی کنم و سزاست که با من بیعت کنید.»

عمر گفت: «تو رها نمی شوی مگر این که بیعت کنی.» علی علیه السلام به او فرمود: «ای عمر، شیری را بدوش که سهمی از آن، برای توست. امروز کار ابوبکر را محکم کن تا فردا آن را به تو بازگرداند. هان به خدا سوگند، سخنت را نمی پذیرم و با او بیعت نمی کنم.» ابوبکر گفت: «اگر با من بیعت نکنی، تو را وادار نمی کنم.»

ابوعبیده به حضرت گفت: «ای ابوالحسن.تو جوانی و این ها ریش سفیدان امتند. تو تجربه و شناخت آنها را در کارها نداری و ابوبکر را برای این کار از تو نیرومندتر می بینم. پس این کار را به او بسپار و بدان راضی شو.»

علی علیه السلام فرمود: «ای گروه مهاجران، خدا را، خدا را در نظر بگیرید قدرت محمد را از خاندانش بیرون و به میان خود نبرید و خاندانش را از حق و جایگاهش در میان مردم محروم نکنید. ای گروه مهاجران به خدا سوگند ما اهل بیت از شما به این امر سزاوارتریم.»[2]

آن گروه، حضرت را به بیعت اجباری مجبور کردند و ایشان هم به دلیل حفظ مصالح اسلام و انگیزه هایی که در نظر داشت با آنها بیعت نمود.این امر با قهر حضرت فاطمه سلام الله علیها و عدم اجازه برای حضور شیخین بر جنازه آن حضرت موجب اختلافات عمیقی بین امام و شیخین گردید.[3]

3- انگیزه های بیعت امام علی علیه السلام پس از خودداری:

1- بیم اختلاف: امام علی علیه السلام در خطبه اش پیش از جنگ جمل فرمودند: چون پیامبر (ص) قبض روح شد، ما، خانواده و خاندان و وارثان و خویشان او و نزدیک ترین مردم به او بودیم و با ما در این امر(خلافت)، کشمکش نمی شد. پس، قدرت پیامبرمان را از ما گرفتند و به دیگران سپردند و به خدا سوگند، اگر از اختلاف مسلمانان و بازگشتشان به کفر هراسی نبود، تا سر حد توانمان، آن را دگرگون می ساختیم

2- بیم از ارتداد: امام باقر علیه السلام می فرمایند: «چون مردم کردند آن چه در بیعت با ابوبکر کردند، هیچ چیز از فراخوانی امیرمؤمنان به سوی خود مانع نشد، مگر توجه به مردم وبیم آن که از اسلام بازگردند و به پرستش بتها روی آورند و به یگانگی خداوند و رسالت خدایی حضرت محمد(ص)گواهی ندهند. پس از سر ناچاری و بی یاوری بیعت کرد.»

3- بی یاور بودن:امام حسن علیه السلام در خطبه اش، هنگامی که تصمیم به صلح با معاویه گرفت فرمود: «پدرم دستش را دراز کرد و سوگندشان داد و اصحابش را به یاری نمودن فراخواند، اما اجابت نشد و یاری نگردید و اگر بر ضد پیش گرفتگان در خلافت، یاورانی می یافت، دعوتشان را به بیعت نمی پذیرفت.»

4- اجبار: امام صادق علیه السلام می فرماید: «به خدا سوگند علی بیعت نکرد تا آن که دید، دود       داخل خانه اش شد.» [4]

 

 

4- اقدامات حضرت علی علیه السلام پس از بیعت برای بازپس گیری خلافت:

1- بیان دلایل برتری خویش:امام، گاه با اشاره به حق شرعی خود برای خلافت، مردم را به یاد سفارشهای پیامبر می انداخت و گاه راه جدال احسن را پیش می گرفت، مثلاً در برابر کسانی که حق انتخاب خلیفه را شورایی می دانستند فرمود:

 «فإن کنت بالشوری ملکت امورهم                      فکیف بهذا و المشیرون غیب»

2-اقدام عملی: امام برای برگرداندن خلافت فقط به نصیحت و گفتار بسنده نمی کرد.بلکه با بهره گیری از شخصیت همسرش فاطمه زهرا سلام الله علیها در خانه مهاجرین و انصار می آمد و از آنان می خواست تا سرهای خود را به نشانه بیعت بتراشند و سحرگاهان آمادگی خود را آشکار سازند، اما جز چند نفر انگشت شمار، کسی به پیمان خود وفا نکرد.

به همین دلیل منزل امام پناهگاهی برای مخالفان سیاسی گردید و گروهی که با خلافت مشکل داشتند در آن جا گردآمده و به رایزنی می پرداختند. کارگزاران حکومت نیز در اقدامی شتابزده به دستور خلیفه به خانه حضرت ریختند و تحصن کنندگان را به آتش زدن خانه و ساکنان آن تهدید نمودند. این برخورد خشونت آمیز نشان داد که منزل گرامی دختر رسول اکرم(ص) نیز جای امنی برای مخالفان نیست و آنان راهی جز بیعت پیش روی خود ندارند.

3- هوشیاری در برابر فرصت طلبان: اختلاف مسلمانان در تعیین جانشین پیامبر، فرصت طلبانی چون ابوسفیان را به این فکر انداخت که از موقعیت پیش آمده برای اهداف خود بهره گیرند و با جانب داری حضرت علی علیه السلام نهال تفرقه در میان امت بریزند. از جمله ابوسفیان با خواندن اشعاری تحریک آمیز، امام علی علیه السلام را سزاوارترین مردم برای حکومت شمرد و بنی هاشم را به مخالفت با پیمان سقیفه فراخواند.

او به آنان نوید داد که در این راه مدینه را از جنگجویان پر خواهد کرد و امام علی علیه السلام که پیش از هر چیز به بقای اسلام و وحدت جامعه می اندیشید، دست رد به سینه ابوسفیان زده، با جمله ای آتشین او را به جای خود نشاند:

« به خدا قسم، تو جز فتنه گری مقصود دیگری نداری و دیر زمانی است که بدخواهی را برای اسلام پیشه خود ساخته ای. ما را به خیرخواهی تو نیازی نیست.» [5]

4- سکوت و فرصت طلبی: پس از حدود چهار ماه از وفات رسول خدا(ص) حضرت زهرا سلام الله علیها در راه مبارزه امامت جان باخت و حضرت علی علیه السلام را تنهاتر و بی یارتر نمود. در این هنگام روزنه های امید برای رسیدن به هدف مسدود شد. در این وضعیت بود که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام از روی ناچاری، از شدت مبارزه کاست و برای آن که اسلام قوت گیرد و مسئله امامت به فراموشی سپرده نشود. به آرامی حرکت کرد و در فرصتهای گوناگون از حق خویش دفاع نمود. تا آن که بعد از مرگ عثمان مسیر خلافت در راه حق خود قرار گرفت و مردم با حضرت علی علیه السلام بیعت نمودند. [6]

کناره گیری و خانه نشینی امیرمومنان علی علیه السلام به معنای آن نبود که آن حضرت لب از سخن ببندد و در برابر عملکرد خلفا تسلیم و سرسپار باشد و هیچ عملکرد و اقدامی را در پیش نگیرد. بلکه علاوه بر تلاشهایی که برای بازگرداندن حکومت انجام می داد با شیوه های گوناگون مخالفت خود را اعلام می داشت. زیرا تلاش برای بازگرداندن خلافت، مستلزم مخالفت با حکومت و در صورت مصلحت واکنشهای متضاد با آن می باشد. بنابراین حضرت علی علیه السلام بدون اینکه انسجام جامعه بر هم بریزد مخالفتهای خود را ابراز می نمود و همواره معترض سیاسی شناخته می شد.

5- شیوه های حضرت علی علیه السلام در ابراز مخالفت:

1- خودداری از بیعت داوطلبانه: براساس عرف سیاسی زمان خلفا کسانی که حکومت را به رسمیت می شناختند وفاداری خود را با بیعت نشان می دادند. اما حضرت علی علیه السلام، هیچگاه از روی میل و رغبت با خلفا بیعت نکرد و جز بر اثر تهدید و شمشیر دست بیعت ندارد.

2- انتقاد از عملکرد خلفا: امام علی علیه السلام در دوره ی25ساله ی خانه نشینی در انتقاد از خلفا کوتاهی نمی کرد و تکلیف شرعی خود را در این باره نیز ادامه داد. از جمله در زمان خلیفه دوم که عمر اموال عده ای از کارگزاران را مصادره کرد و آنها را از کار خلع نمود. سپس دوباره آنها را به کارشان بازگرداند و نیمی از اموالشان را به آنان بخشود و این عمل با مخالفت امام رو به رو شد. این انتقادها در زمان عثمان به اوج خود رسید. بارها امام علی علیه السلام صدای اعتراض مردم را گوش عثمان می رسانید و عزل والیان خطاکار را می طلبید.

 

3- حمایت از منتقدان سیاسی: حضرت علی علیه السلام همان طور که از خلفا انتقاد می کرد منتقدان سیاسی را نیز در چتر حمایتی خویش قرار می داد وآنها را یاری می نمود. یکی از این منتقدان ابوذر غفاری بود که عملکرد دستگاه خلافت را زیر سوال می برد و خلیفه و کارگزارانش را به فساد مالی متهم می ساخت، به هر حال افشاگری ابوذر عرصه را بر خلیفه تنگ می کرد و راهی جز تبعید وی پیش رویش نگذاشت.

4- نادیده گرفتن فرمان خلفا: یکی دیگر از جلوه های مخالفت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با خلفا، نادیده گرفت فرمان آنان بود. امام جز در مواردی که به مصلحت جامعه اسلامی بود، از همکاری با خلفا خود داری می ورزید. ابوبکر تمایل فراوانی داشت تا از دلاوری های حضرت علی علیه السلام استفاده کند و در جنگها فرماندهی سپاهش را به وی سپارد، اما مشاورانی چون عمروعاص با این استدلال که علی علیه السلام از تو فرمان نمی برد خلیفه را از طرحش باز می داشتند.

خلیفه دوم نیز از سرپیچی امام از فرمان وی گله مند بود و چه بسا کسانی را واسطه می ساخت تا امام را به همکاری با حکومت وادارند.این شیوه ی امام در دوران خلیفه سوم نیز ادامه یافت و حتی شدت بیشتری نیز گرفت. [7]

6- چرا امام علی علیه السلام به مخالفت علنی با حکومت نپرداخت:

همان گونه که از نظر گذراندیم حضرت علی علیه السلام به روشهای مختلف و با رعایت جوانب هرگاه مصلحتی می دید با حکومت مخالفت می نمود اما از این که علناً مخالفت نماید و مشغول مبارزه با آن باشد دوری می جست. زیرا حضرت علی علیه السلام مخالفت با حکومت را کار دشواری می دید. امام در سالهای نخست کوشید تا با پناه بردن به انزوا خود را از مواجه شدن با حکومت بازدارد.

ابن ابی الحدید می گوید: «من از ابوجعفر نقیب پرسیدم: شگفتی من از علی علیه السلام است که چگونه در این مدت طولانی بعد از وفات رسول خدا(ص) زنده ماند و با وجود آن همه کینه های قریش جان سالم به در برد. ابوجعفر به من گفت: «اگر علی خود را تا به آن اندازه کوچک نکرده و به کنج انزوا نخزیده بود، کشته شده بود. امام خود را از یادها برد و به عبادت و نماز و قرآن مشغول شد و شمشیر را به دست فراموشی سپرد و از آنجا که به اطاعت حاکمان زمان پرداخت و خود را در برابر آنان کوچک کرد او را رها کردند. اگر چنین نکرده بود او را به قتل می رساندند.» او سپس به اقدام خالد برای قتل امام اشاره می کند.

آن حضرت در همان مرحله ی نخست، برای چند ماهی از بیعت خود داری کرد. به علاوه درآن روزها دست زن و فرزندان خود را گرفته و به خانه های انصار می رفت تا حق از دست رفته خود را بازیابد. [8]

2- مواضع حضرت علی علیه السلام در برابر حکومت عمر:

1- سخن حضرت علی علیه السلام بعد از خلافت عمر:

امام علی علیه السلام درباره سقیفه و ماجراهای پس ازآن چنین می فرماید: «و چنین دیدم که صبر بر این امر، شایسته تر است. پس با خاری بر دیدگان و گلویی گرفته از استخوان، صبر کردم. می دیدم که میراثم به تاراج می رفت. تا آن که اولی به راه خود رفت و خلافت پس از خود به فلان سپرد: (چقدر تفاوت است میان اکنون که آواره بر پشت شترم وروزی که باحیان، برادر جابر،غنوده بودم.)»

شگفت که او(ابوبکر) در حیاتش می خواست تا وی را از خلافت معاف دارند. اما برای پس از وفاتش، آن را به دیگری سپرد. چه سفت و محکم به پستان خلافت چسبیدند و آن را میان خود تقسیم کرده و دوشیدند و نوشیدند. سپس آن را به جایی ناهموار و جانفرسا و پر گزند درآورد و در اختیار کسی قرار داد که پی در پی می لغزید و پوزش می طلبید و همراهش نیز سواری را می راند که بر مرکبی چموش است که اگر مهارش را محکم کشد، بینی اش پاره گردد و اگر رهایش کند بجهد و سرنگونش سازد.

به خدا سوگند، مردم در نتیجه کارهای او به انصراف و چموشی و رنگ به رنگ شدن و کج روی دچار گشتند.» [9]

آن چه که از سخن امیرمومنان بر می آید این است که حضرت تفاوت چندانی میان حکومت ابوبکر و عمر نمی بیندوعمر را ادامه دهنده مسیری که ابوبکر دنبال می کرده می داند.علاوه برآن حضرت با این سخنان مخالفت خود را در قبال حکومت عمر بیان می کند تا این تصور را که رابطه ی حضرت با حکومت عمر و خود شخص خلیفه یک رابطه صمیمانه بوده را دفع کند.درنهایت نیز حضرت حکومت عمر را آینده نگری می کند و نتیجه خلافتش را جز انحراف از مسیر حق نمی بیند.

 

2- واکنش حضرت علی علیه السلام در برابر سیاستهای داخلی و خارجی خلیفه:

با بدست گرفتن قدرت توسط عمر یکی از پر حادثه ترین دوران تاریخ اسلام آغاز شد و از ایران تا دمشق و حلب و بیت المقدس و بخشهایی از عراق و مصر به تصرف مسلمانان درآمد. دراین دوره حضرت علی علیه السلام همچنان از صحنه ی سیاست و رزم دور بود. وی همان طور که در زمامداری ابوبکر مسندی حکومتی را به عهده نگرفت، در زمان عمر نیز چنین کرد و حتی پیشنهاد فرماندهی سپاه را در حمله به ایران نپذیرفت.

او گذشته از اصل خلافت با بسیاری از سیاستهای داخلی و خارجی خلیفه هم مخالف بود، مثلاً عمر در تقسیم حقوق روش نوینی را پیش گرفت و آن الغای تساوی حقوق بیت المال بود که در زمان رسول خدا(ص) و همچنین ابوبکر اجرا می شد، وی حقوق را بر طبق درجات تقسیم می کرد که در شرایط آن روز به فساد نظامی و تبعیض می انجامید و امام علی علیه السلام در این خصوص با خلیفه مخالف بود.[10]

3- همکاری های حضرت علی علیه السلام با حکومت عمر:

عمر در اموری که اهمیت فوق العاده داشت و خود توان تصمیم گیری نداشت با افرادی چون امام علی علیه السلام مشورت می کرد. وجمله معروف عمر که گفت: «لولاعلی لهلک العمر» مبین اهمیت نقش این مشورتهاست، عمر این جمله را درباره کسی بکار برد که خود با قریش همدست شده و حق او را غصب کردند و دقت درباره این جمله می فهماند که عمر به اقرار خود، سراسر زندگی سیاسیش را مدیون علی علیه السلام بوده است و راهنمایی های حضرت برای وی بسیار مورد نیاز بوده و حضرت با این اقدام جلوی انحراف او از مسیر اسلام را می گرفت. موارد این مشاوره و راهنمایی در تاریخ آمده است. مثلاً درسال21هجری عمر تصمیم می گیرد در جنگ علیه سپاه ایران همراه سربازان اسلام شرکت کند ولی با مشورتی که با علی علیه السلام انجام داد، حضرت وی را از این کار بر حذر داشت و به عمر فرمود: «که دشمن وقتی خلیفه مسلمین را ببیند آخرین تلاش را برای نابودی تو و سپاهیانت انجام خواهد داد.» همکاری حضرت را می توان از شکست حسن بن علی فرزند ایشان در جنگ نهاوند و همچنین شرکت یاران وی چون سلمان فارسی را در حکومت دید.[11]

مشاوره های حضرت علی نه تنها در مسائل سیاسی بلکه در مسائل دینی و قضایی نیز برای عمر بسیار حیاتی و حائز اهمیت بود و اگر علی علیه السلام در این مسائل دخالت و همکاری نمی کرد،جنبه علمی اسلام به علت نادانی و آشنا نبودن خلیفه به حقیقت امر صورت واقعی خود را از دست می داد.

 

یک نمونه از آن استمدادها:

زن دیوانه ای را به جرم فجور نزد عمر آوردند، وی دستور سنگسار زن دیوانه را داد. حضرت علی علیه السلام نیز حضور داشت. به عمر گفت: «مگر نشنیده ای که رسول خدا چه فرموده است.» حضرت گفت: «رسول خدا(ص) فرموده است که از سه کس قلم برداشته شده: از دیوانه تا عقل خود را بازیابد. ازطفل تا بالغ شود. از شخص خوابیده تا بیدار گردد.» آن گاه عمر زن را رها کرد و دستور به آزادی وی داد.[12]

عده ای تصور می کنند که این نوع همکاری های حضرت علی با خلفا بیانگر رابطه صمیمانه و مثبت میان حضرت علی و حکومت می باشد. زیرا اگر حضرت علی علیه السلام با حکومت مخالفت می کرد نه تنها هر نوع همکاری را با حکومت قطع می کرد، بلکه باید بر علیه حکومت کارشکنی و مبارزه می نمود.در جواب این عده باید گفت که همکاری های حضرت علی علیه السلام به به خاطر مصالح مهمتری از جمله حفظ اساس اسلام صورت می گرفت و صرفاً به خاطر رفع اشتباهات بی شمار خلیفه بود که حضرت آنها را حل و فصل می نمود تا اصل اسلام از بین نرود.حضرت در بسیاری از موارد مانع از لغزش عمر می شد و هرگاه راههای حق بسوی عمر بسته می شد، علی علیه السلام نخستین هادی و پیشرو بود تا عمر را به حقیقت رهنمون سازد.

اهمیت آراء حضرت علی علیه السلام بقدری بود که عمر ضمن دستوری گفت:«با حضور علی در مسجد هیچکس حق رای و فتوی ندارد.»[13]

4- سخن حضرت علی علیه السلام در برابر سیاست عمر در تحقیر امام:

عمر برای حفظ و تحکیم پایه های حکومتش لازم می دید که مقام حضرت علی علیه السلام را در انظار مردم پایین آورده و بی ارزش کند. از این رو سعی می کرد شخصیت حضرت علی را خرد کرده و توجه مردم را از ایشان باز دارد. از جمله در جریان شورای شش نفره برای تعیین خلیفه بعد از عمر، وی برای هر کدام از اعضای شورا صفتی قرار داده بود و امام را متهم کرده بود که «فیه دعابة» یعنی امام فرد شوخی است و بدین جهت لایق خلافت نمی باشد.

امام علی علیه السلام در خطبه شقیقیه با اشاره به شوری می فرماید: «چون زندگانی عمر به سرآمد، گروهی را نامزد کرد و مرا در جمله آنان قرار داد. خدا را چه شورایی من از نخستین(ابوبکر) چه کم داشتم که مرا در پایه او نپنداشتند و در صف اینان داشتند.»

از این گفتار حضرت روشن می شود که قرار گرفتن امام در کنار کسانی چون طلحه و زبیر و عثمان برای امام شکننده بود. [14]

همچنین حضرت در برابر تحقیراتی که از جانب عمر و دیگر خلفا می شد، به قریش فرمود:

«خدایا من از تو بر قریش و آن که قریش را کمک کند یاری می خواهم. آنان پیوند خویشی مرا بریدند و رتبت بالای مرا خرد کردند و در چیزی که حق من بود با من به ستیز برخواستند. امام در ادامه می فرماید: نگریستم و دیدم، نه مرا یاری است، نه مدافعی و مددکاری جز کسانم، که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم، پس خار غم در دیده خلیده چشم پوشیدم.»[15]

5- حضرت علی علیه السلام و شورای شش نفره:

پس از سوء قصد به جان عمر و قبل از درگذشت، وی برای تعیین خلیفه ی بعد از خودش شورایی متشکل از شش نفر(علی ابن ابیطالب، عثمان بن عفان، طلحة بن عبیدالله، زبیربن عوام، سعدابن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف) تشکیل داد و شرایطی را برای این شورا تعیین نمود. عمر با اعطای این حق به عبدالرحمن بن عوف در شورا به عنوان تصمیم گیرنده نهایی، به نحو موثری علی علیه السلام را تضعیف و دست عثمان را در خلافت بازگذاشت و تلویحاً انتصاب عثمان را تضمین نمود.[16]

در این جا، جای یک  سوال باقی می ماند که اگر حضرت علی علیه السلام می دانست شورا به خلافت عثمان رای می دهد و خود حضرت نیز با ماهیت چنین شورایی مخالف بود، چرا در شورا شرکت نمود؟

قطب راوندی نقل می کند: «چون عمر گفت با سه نفری باشید که عبدالرحمن در میان آنهاست، ابن عباس به علی علیه السلام گفت: امارت از دست ما رفت عمر می خواهد که کار در دست عثمان باشد. »

امام علی علیه السلام گفت: «من نیز این را می دانم؛اما همراه آنها در شوراها داخل می شوم تا آشکار شود که اکنون عمر، مرا شایسته خلافت می بیند. اوپیش از این می گفت که پیامبر خدا گفته است: نبوت و امامت، باهم در یک خانه جمع می شوند.

من در پیش دید مردم در شورا داخل می شوم تا تناقض کردارش را با روایتی که نقل کرده است، روشن کنم.»[17]

 

3- فعالیتها و مواضع سیاسی امیرالمومنین علیه السلام درزمان خلافت عثمان:

در جریان خلافت عثمان همان گونه که بیان شد حضرت مانند دیگر خلفا نارضایتی خود را از این امر ابراز نمودند و هرگز به حکومت آنان روی خوش نشان نداد و در زمان عثمان نیز مخالفت با حکومت و در  کنارش حفظ مصالح اسلام را پیشینه خود ساخت.

1- مخالفتهای حضرت علی علیه السلام در قبال حکومت عثمان:

محدوده ی مخالفت های حضرت علی علیه السلام انتقاد کردن و نصیحت نمودن بود تا از این طریق، روش اجرایی و اعمال قدرت عثمان را اصلاح نماید و به مسیری بازگرداند که سنت رسول خدا اجرا شود.[18]

ولی با وجود ضعفها و انحرافاتی که در شخصیت عثمان وجود داشت این کار بسیار سخت جلوه می نمود. ناتوانی جسمی و فکری عثمان، فامیل دوستی، رفاه طلبی و مشکلات فکری و عقیدتی[19] که در شخصیت عثمان وجود داشت موجب انحراف حکومت از مسیر اسلامی بودن خویش می شد. از جمله مخالفتهای حضرت علی با اوامر خلیفه جریان تبعید ابوذر بود که عثمان دستورداد او را تبعید کنند وهیچکس حق ندارد وی را بدرقه کند و حتی با وی صحبت نماید و مروان موظف شد وی و همسر ودخترش را تحت محافظت خود از مدینه خارج کند.علی رغم این حکم علی(ع) با همراهی حسن و حسین و عبدالله بن جعفر و عماربن یاسر، وی را بدرقه نمودند و بدین ترتیب صریحاً و بدون اغماض دستور عثمان رازیرپا گذاشتند. مروان فرمان خلیفه را به حضرت علی یادآور شد اما وی با تازیانه بر سر مرکب مروان کوبید و اورا از سر راه خود دور کرد و با ابوذر روانه شد و او را بدرقه کرد و سپس با او وداع نموده و بازگشت.[20]

 

2- سیاست حضرت علی در جریان شورش بر ضد عثمان:

از مجموعه آنچه که در شورش بر ضد عثمان رخ داده می توان دریافت که بسیاری از مخالفان از کاندیداتوری امام برای خلافت حمایت می کرده اند اگرچه در میان مخالفان، کسانی چون عمروبن عاص و طلحه و زبیر چنین خواستی نداشته اند. نفوذ امام در میان مخالفان،سبب شده بود تا عثمان در برابر او موضع دوگانه ای اتخاذ کند. از یک طرف احساس می کرد که امام محرک اصلی این ماجراهاست و از طرف دیگر وقتی هیچ راهی نداشت از امام می خواست که مخالفین را آرام کند. از برخی نقلها استفاده می شود که امام به عنوان سخنگوی مخالفان شناخته می شده. با این حال این امر بدین معنا نبود که کاملاً کنترل آنها در اختیار امام بوده و امام موافق با کارهایشان باشد. درباره ی نظر سیاسی امام درباره ی این ماجرا می توان گفت که امام موافق با کشتن وی نبوده و این کار را به صلاح نمی دانستند است. امام دریافته بود که این اقدام جز به نفع معاویه نیست و لذا به هر صورت می کوشید تا از قتل عثمان جلوگیری کند حتی درآغاز می کوشید میان او و مردم صلح برقرار کند و شورش را بخواباند. یکبار درباره ی این حمایتها فرمود: درآن اندازه از عثمان حمایت می کنم که می ترسیدم مرتکب گناهی شده باشم. دراین باره بهتر است نظر دینی امام را از نظر سیاسی آن حضرت جدا کنیم، محتمل چنان است که نظر دینی امام این بوده باشد که عثمان را به خاطر اشتباهات عمدیش درباره ی اسلام و احکام آن و نیز به تباه کشندن جامعه مستحق چنین برخوردی از ناحیه مردم می دید.[21]

 

 

 

 

نتیجه:

فعالیتهای حضرت در زمان ابوبکر:

حضرت علی علیه السلام در همان ابتدای خلافت ابوبکر مخالفت خود را به صورت های مختلف مانند:خودداری از بیعت داوطلبانه،عدم همکاری در مسائل حکومتی و....ابراز داشتند.اما چون ایشان مشاهده کردند که عدم بیعت موجب نتایج سوئی در جامعه می شود از جمله:بیم اختلاف،بیم ارتداد و همچنین عدم وجود یاران و اصحاب به اندازه کافی و با توجه به فشاری که حکومت برگرفتن بیعت از حضرت داشت ایشان بیعت نمودند.

اما بیعت حضرت به معنای کناره گیری از حکومت و گوشه نشینی و همکاری با حکومت نبود.زیرا حضرت بعد از بیعت نیز اقداماتی برای بازپس گیری خلافت داشتند و با بیان دلایل برتری خویش و با استفاده از شخضیت والای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و جلوگیری و هوشیاری در برابر فرصت طلبان سعی داشتند حق غصب شده ی خود رابازیابند.بنابراین بیعت حضرت علی علیه السلام نه از روی میل باطنی بوده ونه به منزله همکاری با حکومت و راضی بودن به آن.

حضرت علی علیه السلام با این شیوه ها مخالفت خود را ابراز نمودند و به مخالفت علنی و مستقیم با حکومت نمی پرداختند. زیرا این کار موجب به خطر افتادن اسلام می شود و حفظ و مصالح اسلام از هر چیزی برای حضرت مهمتر بود.

عمر:

این عملکرد حضرت علی علیه السلام در زمان حکومت عمر نیز به همین شیوه بود.اما چون حضرت، عمر را شخصی بی لیاقت برای حکومت و در عین حال جنگ طلب می دید،تصمیم گرفت برای به خطر نیفتادن اسلام همکاری خود را با حکومت گسترش دهد و با نظریات خود در مسائل نظامی سیاسی و مذهبی مانع از به خطر افتادن مصالح اسلام می شد.

عمر برای تعیین خلیفه بعد از خودشورایی تشکیل داد که در آن شش عضو وجود داشت.از جمله حضرت علی علیه السلام که در آن شورا عثمان به عنوان خلیفه انتخاب شد.البته عمر قبل از جلسه شورا شرایطی را فراهم آورد تا عثمان به عنوان خلیفه انتخاب شود و این شورا را بیشتر جنبه صوری و نمایش داشت.اگر چه در این شورا خلافت به حضرت علی علیه السلام پیشنهاد شد اما به شرط این که بر طبق کتاب خدا،سنت پیامبر و روش دو خلیفه قبل عمل شود.اما حضرت شرط سوم را پذیرفت و بهمین دلیل خلافت به عثمان رسید.

عثمان:

عثمان با ویژگی های شخصیتی منفی و منحرفانه ای که داشت از همان ابتدا بی لیاقتی خود را در امر خلافت نشان داد و در دوران حکومت خود مفاسد زیادی را در جامعه به بارآورد.در این شرایط حضرت علی علیه السلام وظیفه خود می دید تا با انتقاد کردن ونصیحت نمودن از یک طرف اعلام مخالفت کرده و از طرف دیگر مفاسد را از میان بردارد و روش اجرایی عثمان را اصلاح نماید.

از جمله مخالفتهای حضرت در جریان تبعید اباذر صورت پذیرفت.

این انحرافات در جامعه موجب خشم مردم شد تا این که شورش مردمی بر علیه او صورت گرفت. در جریان این شورش سیاست حضرت علی کناره گیری از میان این کشمکشها بود و نه تنها با مردم همراه نشد،بلکه سعی داشت میان مردم و حکومت آرامش برقرار کند.زیرا این کار را برای اسلام سودمندتر می دید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

1-محمدی ری شهری، ترجمه عبدالهادی مسعودی، دانشنامه ی امیر المومنین جلد سوم، قم، انتشارات دارالحدیث

2-درخشه، جلال، مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین، تهران، موسسه انتشارات امیر کبیر، شرکت چاپ و نشر بین الملل

3-جعفریان،رسول، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان، قم،دفتر نشرالهادی،چاپ دوم.

4-ابراهیمی ورکیانی،محمد،تاریخ اسلام از بعثت نبوی تا حکومت علوی،قم،دفتر نشر معارف.

5-جعفریان،رسول،حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام،قم،انتشارات انصاریان

6- شیخ صدوق، الخصال، قم، انتشارات جامع مدرسین، 1362 (نرم افزار جامع الأحدیث)

7-رشاد، علی اکبر، دانشانمه ی امام علی علیه السلام جلد6 (سیاست)،تهران، سازمان انشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

8-جمعی از نویسندگان، امامت حضرت علی علیه السلام، مشهد، انتشارات امام محمد باقر علیه السلام

9-جعفر شهیدی، ترجمه نهج البلاغه شهیدی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

 



[1]محمدی ری شهری،دانشنامه امیرالمومنین،صفحه46

[2]-محمدی ری شهری،دانشنامه امیرالمومنین،صفحه54-59

[3]-رسول جعفریان،حیات فکری و سیاسی امامان شیعه،صفحه53

[4]-محمدی ری شهری،دانشنامه امیرالمومنین،صفحه76-82

[5]-دانشنامه ی حضرت علی علیه السلام،علی اکبر رشاد،صفحه199-197

[6]-جمعی از نویسندگان،امامت حضرت علی علیه السلام،صفحه32

[7]علی اکبر رشاد،دانشنامه امام علی علیه السلام،صفحه209-

[8]-رسول جعفریان،حیات فکری و سیاسی امامان شیعه،صفحه58

[9]-محمدی ری شهری،دانشنامه امیرالمومنین علیه السلام،صفحه104

[10]-جلال درخشه،مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین،صفحه54

[11]-جلال درخشه،مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین،صفحه55

[12]شیخ صدوق، الخصال، ج1، صفحه94

[13]جلال درخشه، مواضع سیاسی حضرت علی(ع) در قبال مخالفین، صفحه57

[14]رسول جعفریان،حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام،صفحه54

[15] جعفر شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، صفحه 251

[16] جلال درخشه، مواضع سیاسی حضرت علی در قبال مخالفین، صفحه 59

[17]- محمدی ری شهری، دانشنامه ی امیرالمومنین، صفحه140

[18]- جلال درخشه، مواضع سیاسی حضرت علی در قبال مخالفین، صفحه81

[19]- تاریخ اسلام از بعثت نبوی تا حکومت علوی، محمدابراهیم ورکیای، صفحه346

[20]- محمدی ری شهری، دانشنامه ی امیرالمومنین، صفحه199

[21]رسول جعفریان، تاریخ خلفا، صفحه177